در آستانه شهادت امام رضا (ع)
مجموعه هفت قسمتی خرده روایت های ایران امام رضا منتشر شد.
به گزارش روابط عمومی مرکز هنری رسانهای نهضت، چند سالی است که در زمان ۲۸صفر و شهادت امام رضا حال و هوای شهر مشهد درست شبیه روزهایی است که در ایام اربعین در کربلا حضور دارید. قدم به قدم وقتی در شهر راه میرویم موکبها علم شدهاند تا وقتی زائران و مهمانان شمس الشموس از راه میرسند با پذیرایی خادمان مردمی خستگی راه را از جان بشویند. مرکز هنری رسانهای نهضت در این ایام دست به تولید مجموعه هفت قسمتی خرده رویتهای امام رضا زد، این مجموعه روایتگر آدمهایی بود که از گوشه و کنار ایران آمده بودند تا چند روز خود را خادم امام مهربانیها بنامند. خادمهایی که از حب وطن میگفتند وبه عشق امام رضا موکب داری میکردند. هر کدام از آدمها داستانی دارند که مقابل دوربین تعریف میکنند.
روایت اول؛ ما از دیار ستارخانیم
روایت اول داستان ارادت پسر جوانی است که با لهجه ترکی مقابل دوربین نشسته است. از سختیهای راه و سفرش با اتوبوس میگوید. روایت سفرش به عرض طوس را به حال و هوای روزهای جنگ وصل میکند و تاکید دارد که ما از دیار ستارخان و باقرخانیم و سرزمینما را به کسی نمیدهیم.
روایت دوم؛ وحدت مردمی عنایت امام رئوف
روایت دوم، روایت یک جانباز است که باقی مانده گردانی است در سالهای جنگ که از آن گردان فقط دو نفر زنده ماندهاند. او از فردوس به مشهد آمده است. از قدمت هیئتشان صحبت میکندکه از سال 1345توسط پدر بزرگش تاسیس شده است و پدرش آن را بداری کرده است. خاطرهای از دوران دفاع مقدس تعریف می کند و روایت جنگ تحمیلی هشت ساله را به جنگ 12 روزه گره میزند. وحدت همه ملت را عنایت امام رئوف میداند و معتقد است وحدت مردم باعث شد که در جنگهای مختلف ایران یک وجب از خاکمان را به ایران ندهیم.
روایت سوم؛ دعای مستجاب یک مادر
روایت سوم، داستان موکب سادات بنی فاطمه از چند کیلومتر دور تر از بارگاه امام رئوف و از دل بوشهر است. داستان موکب داستان یک زن است که دست خالی بودنش ذره ای از عشقش به امام هشتم کم نکرد. مادر جوان نذر کرده بود آن قدر وسعت مالی پیدا کند تا بتواند برای امام هشتم و امام حسین (ع) روضه بگیرد. از این خواسته و دعا 60 سال میگذرد و حالا این موکب شکل گرفته بود تا جایی که آمده بود درست وسط خیابان امام رضا و پذیرای زائران همان امامی بود که دعایش را اجابت کرده بود.
روایت چهارم؛ نان رایگان در دل جنگ 12 روزه
روایت چهارم، یک مرد ۵۹ ساله ست که ۵ سال پیاپی در موکبی نبش خیابان ۱۶امام رضا پذیرای مهمانان امام رضاست. میگوید دوست داشتم روزی این موکب را به کربلا ببرم و خیلی در فشار بودم یکی از دوستانم که در جنگ ۱۲روزه شهید شد برایم تعریف کرد که خوابی دیده و به من اطمینان داد که درست میشود. در جنگ ۱۲روزه هم از صبح تا شب نان رایگان داده بودند تا مردم اضطراب نان سفره در دل جنگ را نداشته باشند.
روایت پنجم؛ مکانیکی که خادمی میکند
روایت پنجم، روایت اکبر یزدانی از دل اصفهان، نصف جهان است. هنوز چند روزی از ایام اربعین نگذشته که میزبان زوار اباعبدالله در کربلا بوده و حالا به مشهد آمده است. مکانیک است و میگوید حدود بیست روز قبل از محرم و صفر مغازه را تعطیل میکنم و به استقبال محرم و مجمع جهانی اهل بیت میرویم.
روایت ششم؛ از نذری با پای برهنه تا شهادت
روایت ششم مربوط به زن میانسالی است که از دیار حاج قاسم راهی شده است. خودش همسر شهید ایرانمنش است که در جنگ نابرابر ترویستهای داعشی به شهادت رسیده است. از نذر همسر شهیدش میگوید که هر سال با پای برهنه و در ایام شهادت امام رضا ادا میشده است. زن تعریف میکند که موکبشان در مناسبتهای مختلفی برپاست؛ از جمله اولین سالروز شهادت حاج قاسم که آن انفجار باعث شد سه تن از اعضای خانوادهاش به شهادت برسند.
روایت هفتم؛ یک نذر خانوادگی
روایت هفتم، روایت یک نذر خانوادگی است که برای پاکسازی خیابانهای اطراف حرم بسیج شده بودند. اسم گروهشاد «ردپای زندگی»است برای گسترش فرهنگ پاکسازی زمین. حالا در ایام شهادت امام مهربانیها آمده بودند جاروکش خانه امام رضا شوند.
برای نوشتن نظر ثبت نام کنید و یا وارد حساب کاربری خود شوید